رساله جهان خرد
گزیده ای از متن کتاب:
آن روزها که به شهر «عدنان» رسیدم «جشن نوسده» برپا بود و برای تماشا به درون شهر رفتم. یک جایی رسیدم که «هال خورشید» نام داشت و در «هال» خیمه ای برپا بود که اندورن آن «سایه بازی» نشان داده میشد. هال تاریک بود و روی پرده آدمکی به صورت «چلیپا» تکان می خورد و حرکتهای شگفت از وی پدید میشد. گویی آدمک همه چیز را می فهمید و لعبت باز از آدمک می پرسید که آیا سیب دوست داری؟ آدمک سر خود تکان می داد که آری! و چون از وی می پرسید که بادنجان خام دوست داری؟ سخن نمی گفت. لیکن سر تکان می داد که نی!...
تعداد مشاهده: 17 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: .pdf
تعداد صفحات: 80
حجم فایل:0 کیلوبایت

گارانتی بازگشت وجه
کد تخفیف خرید
نماد اعتماد الکترونیکی